غم دوری
دلتنگی

 

خورشید که رو به غروب می نهد وشب نرم نرم به خلوت من پا می گذارد و من ستاره باران خدا را می بینم,آنگاه

بیشتر درد نبودن تورا احساس می کنم.دلتنگ می شوم

دلتنگ لبخند شیرین تو

دلتنگ حضور آرام تو در کنا من

دلتنگ رقص گیسوانت در سر انگشتانم

دلتنگ نوازش دستان مهربان وگرمت

دلتنگ فروغ چشمان معصومت.

و وقتی که دلتنگ تو میشوم ماه نیز بی فروغ است

هزار زمستان در دل دارم.و جز یاد تو در شبهای بی فروغ هیچ روشنی ندارم.

من می مانم و دلی پر از درد

و سفره ای از عشق و غزل

خیال روی تو که چون ماه تا صبح می درخشد.

اگر نصیب من دستانت نیست در خیال خود شمع آرزوهایم را با جرقه ی اشک روشن می کنم.

و در اقیانوس ژرف خیال دستان گرمت را هزاران بوسه میزنم و با تو و یاد شیرین تو سوار بر زورق اندیشه

تا فراسوی دشت آرزو ها تا آسمان آبی عشق پر می کشم و سفر میکنم.

و تورا می خوانم و با غزل واره های خاموش دلم و در سکوت تا بلندای وجود فریاد می زنم که:تا ابد دوستت دارم .

نوشته شده توسط چشم به راه برچسب:, () |
آسمان

 

دلم که می گیرد می بینم حق با آسمان است که می گرید,ناله می کند,می غرد و می سوزد.خوشا بحالش

چقدر زیبا و دوست داشتنی احساس خود را می گوید.گاهی صاف و زلال چون آیینه و آن گوشه اش یک خورشید

مهربان یا یک ماه قشنگ  که گرما و نورشان هم صداقت دارد و زمانی هم سیاه و ابری و دم کرده و عصبانی و بغضی

که گویی هرگز باز نخواهد شد.واز پس این همه سیاهی نه ماه دیده می شود نه خورشید و ناگهان هق هق گریه

آسمان و ریزش باران.

چقدر این صدا برایم آشناست صدای گریه ی هق هق آسمان را می گویم صدای بارش باران را بارها انرا از اعماق

وجودم شنیده ام.صدایی که رنگ تنهایی داردوبوی فراق و درد و دوری.

گوش کن!!دوباره در دور دست ها آسمان نالید.شاید در جایی دیگر از این شب تاریک بی ستاره عاشق دلخسته ای

غریب تر از من به آسمان چشم دوخته و باران با او هم آوا شده و هم قدم اشکهایش شده است.

حق با آسمان است. باید گریست.باید بارید.باید فریاد برآورد .باید بغض را شکست.باید چون صاعقه سوخت و بر زمین

خورد.

حق با آسمان است.

ببار آسمان که دلم هوای یار کرده است.ببار...ببار.

نوشته شده توسط چشم به راه برچسب:, () |

دلم برای آنکه دوستم داشته باشی تنگ شده است

و برای آنکه بگویی دوستم داری

امروز مدام به تو فکر کردم

و به تمام زمان هایی که باهم از همه کس و همه چیز می بریدیم ودر خلسه عاشقانه فرو می رفتیم

دلم برای آن همه لحظات تنگ شده است

قطار زمان میگذرد

اما این مسافر تنها

در ایستگاه عشق جای مانده است

و به تو می اندیشد

تنها به تو

نوشته شده توسط چشم به راه برچسب:, () |

*زیباتر از تمام غزل هاست عاشقی

      *عمری به وسعت شب یلداست عاشقی

           *صاف و زلال میشوی آری شبیه اشک

                  *وقتی میان چشم تو پیداست عاشقی

                       *عاشقی حالا که دور مانده ام  از آسمان عشق

                                *حالا که من زمین وثریاست عاشقی

                                      *عاشقی پس خاک می شوم که بر من قدم زنی

                                             *اینگونه حس میکنم که چه زیباست عاشقی

نوشته شده توسط چشم به راه برچسب:, () |
عاشقانه ها

 

شبی در شهر چشمانت فقط یک رهگذر بودم,ندیده دل به تو دادم شدی سلطان و معبودم

نوشته شده توسط چشم به راه برچسب:, () |

 

نوشته شده توسط چشم به راه برچسب:, () |

 

نوشته شده توسط چشم به راه برچسب:, () |

 

نوشته شده توسط چشم به راه برچسب:, () |

 

نوشته شده توسط چشم به راه برچسب:, () |

نوشته شده توسط چشم به راه برچسب:, () |

 

نوشته شده توسط چشم به راه برچسب:, () |

 

نوشته شده توسط چشم به راه برچسب:, () |

 

نوشته شده توسط چشم به راه برچسب:, () |

 

نوشته شده توسط چشم به راه برچسب:, () |

 

نوشته شده توسط چشم به راه برچسب:, () |

 

نوشته شده توسط چشم به راه برچسب:, () |

 

نوشته شده توسط چشم به راه برچسب:, () |
عکس

 

نوشته شده توسط چشم به راه برچسب:, () |
خاطرات با تو بودن

خاطراتم را مرور می کنم

خاطرات با تو بودن,خاطرات روز اول تا آخرین روز

اما نمیدانم آخرین روز در کجای خاطراتم نوشته شده اما میدانم که عشق هیچگاه پایان ندارد

یاد تو را در ذهنم ورق می زنم.هر لحظه و هر ساعت روزهایم با توست.

چشمهایم را می بندم و با تو ویاد تو به جایی میروم که آرزوی هردویمان بود.

کوچه های تاریک و رویایی,کوچه هایی که فقط احساس منو تو آن را پر کرده بود

کوچه هایی که نامش را عشق گذاشتیم

کوچه هایی که در آن تخم عشق را کاشتیم,و هر بار که به آنجا می رویم به انها اب می دهیم

همان جایی که دوست داشتن را به ما آموخت.

خاطرات روزی را به یاد دارم که آسمان می بارید و من زیر باران چشمانم به راهی بود که تو از ان می امدی.

آمدی خیلی دیگر,من دیگر نبودم

پشت پنجره تعداد انتظار ها را شمردم تا آمدی

تورا از پشت پنجره نگاه می کردم

نگاهم می کردی و من پاسخ نگاه های بی پایانت را با لبخند می دادم

می دانستم که خواهی آمد

دوست داشتم دستانم را به دستان گرم تو بدهم تا مثل همیشه با گرمای وجودت به آنها گرما ببخشی اما...

قدم زدن را دوست دارم اما تنها با تو به زیر آسمان خدا

با هم پرواز می کردیم تا جایی که آسمان فرش زیر پایمان بود.

رودها برایمان آواز می خواندند

و پرنده ها برایمان می رقصیدندو درختان برایمان سایبان می ساختند

و گل ها آنقدر آنجا را عطر آگین میکردند تا هر دو مست می شدیم و آن لحظه احساس کردم خدا کنارمان است

احساس کردم نیمی از دنیا برای من و نیمی دیگر از ان برای توست

شاخه گلی را که با تمام صداقت وجودت به من دادی را حتی با ستاره های آسمان عوض نمیکنم

ستاره ها روزی خاموش خواهند شد اما گل من پژمرده نخواهد شد.

می دانم که خواهی رفت اما همیشه و همه جا به انتظارت خواهم نشست.

شمع ها را روشن خواهم کرد تا تو بیایی.

هرجا که دیدی باران بارید یاد من باش.

چون آن لحظه من پشت پنجره خواهم نشست و منتظرت هستم.

اما بدان آن بارانی که می بارد اشک آسمان نیست.

اشک های چشمان من است که در انتظار آمدن تو در حال باریدن است.

همیشه انتظار را دوست داشتم چون در پس آن تو بودی

نمیدانم که اینبار هم هستی یا نه؟خواهی آمد یا نه؟؟؟؟

اما فقط میخواهم این را بدانی که:

            تا روزی که خدا هست منتظرت خواهم بود

 

 

 

نوشته شده توسط چشم به راه برچسب:, () |
دیدار تو

                                                     اولین دیدار تو

                                               روز تولد لبخند دلم بود

                                         روز شکفته شدن غنچه های باغ

          روز جاری شدن آب رودخانه ها و روز خواندن پرنده ها و رقص شمعدانی ها بود

نوشته شده توسط چشم به راه برچسب:, () |
دوری سخته

دوری سخته دوری از آدمی که نفست به اون بنده اونی که اگه نباشه میمیری

 به اندازه مرگ زجر آوره

 اخه ادم عاشق چطور میتونه عشقشو نبینه و اروم بگیره؟؟؟؟ دوری از عزیزترین کس سخته

قصه ما مثل ادم و نفسشه اخه من چطور زنده باشم وقتی نفسم نمیاد .

نوشته شده توسط چشم به راه برچسب:, () |
دو سطر اشک

             هر چند نیست درد دل ما نوشتنی                                             از اشک خود دو سطر به ایما نوشته ام

تو می آیی و من محو تماشای تو می شوم

از همان دور تو به من مینگری و من در چشمان زیبای تو غرق می شوم.

خیره به چشمانت می نگرم مگر در این دنیا به زیبایی چشمان تو هست؟

تو می آیی و من هزار چشم می شوم و آمدنت را می نگرم

تو می آیی و با امدنت عطر خوش عاشقی میپراکنی

حال آنقدر نزدیکی که دستان تو را در دستانم حس می کنم

وه چه آرامشی است در کنار تو

آنقدر ارام مانند دریا در یک روز افتابی یا مانند صحرا در لحظه ی پس از باران

با هم قدم برمیداریم

گویی دو ماهی قرمز

بی آنکه خواب خوش تنگ بلور بهم بخورد

روبه روی هم با هم نجوا میکنند

شادتر از این لحظه ای نیست

کاش تا صبح قیامت این گونه در کنار تو باشم

اگر اشکی هم هست سراسر اشک وصال است

و کاش همه اشک ها اشک شوق باشد

ولی...

ناگهان همه چیز تمام می شود

دنیای رویایی وصال با همه زیباییش غروب می کند

و دوباره فراق

و دوباره اشک نیمه شبو درد دوری

کاش هیچوقت از خواب خوش وصال برنخیزم

کاش همیشه دستانم در دستان تو باشد

کاش همیشه محو تو باشم

کاش.....

            

             

نوشته شده توسط چشم به راه برچسب:, () |
اس ام اس

بیا در ساحل غمناک بودن برای لحظه ای یک رنگ باشیم

بیا تا مثل شب بوهای عاشق/شبی هم ماکمی  دلتنگ باشیم

رود روی ابر پاک و ساده باشیم/بیا هر وقت بارون باز بارید/برای گل شدن آماده باشیم

نوشته شده توسط چشم به راه برچسب:, () |
عکس عاشقانه

 

نوشته شده توسط چشم به راه برچسب:, () |
رویای امدنت

*باز هم خواب زیبای با تو بودن را دیدم

*تو از دور می آمدی و پاییز دلم را بهار می ساختی

*و من محو تو ,همه چیز را حتی خودم را از یاد برده بودم

*در آن لحظه می خواستم دست دراز کنم و همه ی ستاره های جهان را چون الماس هایی زیبا به پای تو بریزم

*یا همه ی شکوفه های درختان را بر سرت نثار کنم

*بر لبم ترانه ی نامت

*بر چشمانم برق عشقت

*پای گرفتار در بهت و سنگین بر جای مانده

*و گویی تنها باید با پای چشم به دنبال تو می دویدم

*آری محبوب من

*من عشق را باور دارم

*و می دانم آنکه دل به عشق داد

*بیداری و خوابش عاشقانه است

*و من همانند همیشه هر شب و روز به سراغت می آیم

*و تمام عشقم را در دستان تو میگذارم

*و با چشمانم درخت تنومند عشق را که در جانم روییده است آبیاری می کنم

*همیشه طنین صدای مهربانت را در ذهنم تداعی میکنم

*و تاریکی های سخت دوری را با اندیشیدن عاشقانه به تو سپری میکنم

                به تو می اندیشم پس هستم

نوشته شده توسط چشم به راه برچسب:, () |
افتابگردان عشق تو

در مورد افتابگردان حرف های زیادی گفته اند و شنیده ایم.این که از طلوع خورشید تا هنگام غروب چشم در چشم

خورشید می دوزد.پا به پای او می چرخد و چون خورشید در پشت کوههای فراق افتد,او نیز سر خم میکند

و حتی به ستاره های شبانگاهان نمی نگرد و با چشم پاکش تا فردا انتظار طلوعی دیگر را می کشد

 

من خود زمان صبحگاهان در مزرعه ای صورت غمناک افتابگردان  پیش از طلوع خورشید را دیده ام و میدانم

که چه حالی دارد از ندیدن یک شبه معشوقش و پس از ساعتی و آنگاه که گرمای خورشد کمی بر برگهای زرد

او می تابد رخ طلایی و بشاش او را نیز دیده ام و میدانم  که هیچ طلوعی چون طلوع معشوق بر  جان

عاشق نیست 

رسم عاشقی  ان است که باید مانند افتابگردان -این بوته ی چند ماهه ی عاشق -در تاریکی  های  فراق

دیدگان را به افق عشق دوخت تا کی معشوق در رسد  و چشم به گرمی و حرارت خورشید دوخت

تا جان از گرمایش حیات گیرد .همیشه یا باید رو به عشق بود و یا در انتظار معشوق و نه دل

به فانوس های دروغین محبت بست ونه روی به هر ستاره ی کم نوری که فریبکارانه عاشقی

را سوسوی مزورانه دارند.و من اینک در شبی وهم الود و پر از اندوه فراق,سر در گریبان تنهایی با دلی

لبریز از اه گرم و با دیدگانی پوشیده از اشک سرد,اگر نه انتظار طلوع شبانه که انتظار وصال سحری را دارم

و میدانم که چون با یاد تو چشم برمی بندم رویت را در رویای شیرین خواهم دید و تنها نخواهم ماند.

نوشته شده توسط چشم به راه برچسب:, () |

دیریست لحظه هایم عاشقانه پر از سکوت است ,آمدنت به خیالی میماند گنگ در دور دست های رویا.نه نگاه تو که حتی نگاه عاشقانه ماه را از فراز آسمان هم بر صورت خود از دست داده ام.

حتی نسیم هم به رویم دیگر نمیخندد,ومن مانده ام که چگونه صبوری میکنم!

نه شاید از آن نیز گذشته ام و با خود می گویم که چرا صبوری کنم؟

و چرا امواج این عشق را در پشت سدی چنین سهمگین مهار سازم؟و نگذارم از دریچه زبانم خارج شود؟

دلتنگ شده ام

بسیار دلتنگ

دلم میتپد برای آنکه بگویم

    دوستت دارم

نوشته شده توسط چشم به راه برچسب:, () |

                                                گره افتاده به کارم    ز غم دوری تو

                                             گرچه دورم ولی      مست از آن بوی توام

نوشته شده توسط چشم به راه برچسب:, () |
عکس

 

نوشته شده توسط چشم به راه برچسب:, () |

                                   میان منو تو فاصله ایست به پهنای یک عمر شاید

                                                        زیاد که نیست؟

                                    چه رنجی میکشم من...چه تحملی میکنی تو!

                           اغوشمان باز خواهد بود برای رسیدن خسته که نمیشوی؟؟

                                                       چه اگر برسم

                                                      چه اگر نرسی 

                                            چه اگر نیایم چه اگر نباشم

                                                     چه اگر نباشم

                                               بگو که روزی بهم میرسیم

                                                    بگو که هستی

                                                     فقط همین...

نوشته شده توسط چشم به راه برچسب:, () |

به من تکیه کن که من خاصیت عشق را میشناسم

به من تکیه کن مثل شبنم به برگ

تو را بهتر از برگ ها میشناسم

تو را روی گلبرگها مینویسم

در آغازو انتها مینویسم

در اغاز دفترچه مشق هایم

تو را گرچه من بود ما مینویسم

نوشته شده توسط چشم به راه برچسب:, () |